تولدت مبارک اتاق کوچولوی من..

سلام.. نماز و روزه هاتون قبول... خوبین؟ 6مرداد دومین سال آغز به کار این وبلاگ کوچولوی منه.. قبان هم گفته بودم این وبلاگ مثل یه اتاق شخصی میمونه واسم و واسه همین خیلی دوسش دارم.. من تو این اتاق خیلی خاطره های خوب و بد رو نوشتم و ازشون یه قاب ساختم و اینجا حک کردمشون.. درسته که این یه سال اخیر خیلی نیومدم اینجا ولی خیلی به فکرشم..  چیز خاصی ندارم واسه گفتن الان.. فقط: 

  

                                          " تولدت مبارک رنگ زندگی من.. "

ماه رمضان..

سلام. خوبی؟ اومدم ماه رمضانو تبریک بگم.. اایشالا که بهترین و بیشترین بهره ها رو ازش ببرین.. پیشاپیش همه روزه هاتون قبول..

دلم تنگ شده بود واسه اینجا..

پووووووووووووووووووووووووووووووووووووفففففففف.. اخی یکم از خاکاش رفت.. یکی بیاد اینجا کمک کنه خاک رو این نوشته ها و در و دیوار اینجا رو بتکونیم..   

 سلام.. خوبین؟ چه خبر از امتحانا؟ خوب پیش میره ایشالا؟؟ دلم خیلی واسه اینجا تنگ شده بود.. می دونین یه حسی نسبت به انیجا دارم یه جورایی فکر می کنم اینجا یه اتاق مال خود خود خودم..  هیچکی بدون اجازم نمیتونه واردش بشه و دست به چیزی بزنه.. خلاصه خیلی دوسش دارم.. نمی خوام بی فایده بمونه.. ایشالا بعد ازینکه امتاحنام تموم شد دوباره شروع می کنم به نوشتن.. اومده بودم بگم دلم واسه اینجا خیلی تنگ شده.. واسه دوستایی که به خاطر این اتاق کوچولو باهاشون آشنا شدم.. میرم ولی قول دخترونه می دم که زود برگردم..  

بچه ها این ماه ماه رجبه.. خیلی ماه ماهیه.. ازش تا میتونین استفاده کنین و یکم به خودتون و اون دنیاتون برسین.. التماس دعا...

بهانه های کوچک ولی شیرین..

 سلام.. امروز اومدم اینجا از روزای خوب بگم.. تازگیا همه غماشونو مینویسن و به همه میگن.. مثل خود من.. ولی امروز میخوام بگم خدایا شکرت که این روزام همش خوبن.. گاهی وقتا بهانه های خیلی کوچیک بهترین روزارو میسازه برات.. این روزای منم سرشار شدن از بهانه های شیرین که دارن بهترین روزامو میسازن.. گرفتن هدیه از کسی.. دیدن دوستام که خیلی دوسشون دارم.. بودن با بچه ها که پر از انرژی ان.. هر کدوم اینا اگه تو یه روزی واست اتفاق بیفتن هرچقدرم غم داشته باشی اون روز بهترین روزته.. امروز واسه من خیلی شیرین بووووود... چون همه ی اینارو با هم داشتم.. روزا تند تند میگذرن.. یهو میبینی یک سال گذشت.. یه جمله ای بود که میگفت: از خوبی های دوستات همیشه واسه خودت یه دیوار بساز.. اگه یه روز ازشون بدی دیدی فقط یه آجرش رو بردار.. بی انصافیه که همه ی دیوارو خراب کنی.. ولی من میگم از همه ی چیزای خوبی که دوروبرمون خوبه واسه خودمون دیوار بسازیم و اگه ناراحت شدیم و غم داشتیم فقط یه آجرشو برداریم.. نه اینکه همرو خراب کنیم.. از روزای خوبمون دیوار بسازیم که اگه یه روزی (خدای نکرده) ناراحت بودیم و غمی اومد سراغمون یه آجر از دیوارمونو برداریم نه اینکه بگیم این چه زندگیه که همش سختیو ناراحتیو غمه.. به قول علی ضیا ایشالا همه غصه هاتونو خودم یه تنه پرپر کنم.. شاد باشین همیشهه..
تو این روزای خوب دعا فراموش نشه دوستام..

گوشه ی دلم..

همیشه اول مطلبام میمونم که چه جوری سلام کنم.. شاد بگم.. غمناک بگم.. نمیدونم.. امشب این سلام ساده رو از من بپذیرین.. سلام.. حالم هم خوبه هم بد.. خیلی متغیرم این چند روزه. یعنی این ۱۵روزی که مامان و بابام نیستن.. دلم زود میگیره.. زود اشک تو چشمام جمع میشه.. گاهی دور آدم شلوغه ولی یه حسه غریبی تو دلشه که با این شلوغیا آروم نمیشه.. دلش هوای کسیو میکنه.. گوشه ی دلم این روزا هوای مامان و بابامو کرده..حتی داداشم..این روزا که مامانینا نیستن بدجور به بودنش کنارمون نیاز دارم.. ولی اونم کار داره و کنارمون نیست.. نمیذونم چرا الان که نیست فکر میکنم پشتمون خالیه. با اینکه همه اینجا هستند.. ولی نبودش حیلی حس میشه واسم.. اینکه اینقدر سرش شلوغ باشه که نتونه باهام تماس بگیره اذیتم میکنه.... دور شدیم از هم.. رابطمون سنگین شده.. شاید جون اون بزرگ سده و من هنوز بچه موندم که اینجور توقعات رو دارم. بودن همه اینحا کنار هم خوبه.. ولی بودن بعضیا آدمو دلگرم میکنه..  

دلیل اشکهایی که بیخود از جشمام میاد رو نمیدونم.. فقط اینو می دونم که من بزرگ نشدم هنوووز همون بچه ی آخر تهتغاری هستم که نمیتونه از خونوادش جدا باشه..  

کاش بچه بودم و با کمی بهانه گیریو گریه همون شب اول آروم میشدم و دلمو به سوغاتی خوش می کردم.. ولی همه میگن بزرگ شدیو مسخره میکنن این اشکهارو.. دلم واسه سه تاشون خیلی تنگه.. خیلی..